ارسال به دوست  نسخه چاپي 

تقدس نان، آخر صف!

«نان مقدس‌ترین برکت الهی»، چه شعار زیبایی! سال‌ها روی این شعار برنامه‌ریزی شده و به عناوین مختلف در گفتار، نوشتار و برنامه‌های مختلف شنیداری و دیداری روی آن کار شده بود.

         

یکی از روزهای ماه رمضان امسال، برای تهیه نان به یک نانوایی مراجعه کردم، در صف که ایستاده بودم و اطراف را نگاه می‌کردم، رفتار متفاوت مردم با نان برایم جالب بود و هرچه مشتری مسن‌تر، احترام به نان قابل ملاحظه‌تر بود. در همین افکار بودم که صحنه‌های خاطره‌انگیز صف خرید نان قبل از اذان مغرب و افطار در ایام کودکی‌ام را به یاد آوردم. خاطره‌ای که شاید برای بسیاری از هم‌نسل‌های من مشترک بود.

تابستان بود و ساعتی به افطار مانده، من هم مثل هر روز و مانند بسیاری از دوستان و اهالی محل جلوی درب نانوایی تافتون حاج حیدرآقا صالحی در مجیدیه شمالی در صف ایستاده بودم و روح کنجکاو و بازیگوشم در حال شمارش کیسه‌های آرد روی هم چیده شده بود، کیسه‌هایی که بعدها فهمیدم مثل امروز چهل کیلویی نبودند و آن روزها هشتاد کیلو بودند. یک بار به صورت عمودی می‌شمردم و بار بعد افقی و بعد تعداد کیسه‌ها را در هم ضرب می‌کردم، خلاصه آنکه برای گذران وقت برای خودم سرگرمی ‌درست کرده بودم. صف مشتریان به کندی پیش می‌رفت و قرص‌های نان تافتون با بویی مست‌کننده از تنوری که با نفت سیاه می‌سوخت، بیرون می‌آمدند. هوا گرم و محیط نانوایی داغ، شاطر، خمیر‌گیر و فروشنده عرق‌ریزان کنار گرمای تنور در حال کار و ما دور از آتش کم‌حوصله، گرسنه و تشنه، منتظر بودیم. آن روزها لحظه‌ای به این فکر نمی‌کردم که ممکن است آدم‌های درون نانوایی هم روزه باشند و چه مظلوم بود آن نانوا که با زبان روزه نان را وزن می‌کرد و به دستمان می‌داد و چه مظلوم‌تر است نانوای امروز چون ما هنوز هم داخل صف گلایه‌مندیم. یکی از جلوی صف می‌گوید «پول قبول نمی‌کنن و به زور میگن باید کارت بکشید» و آن دیگری می‌گوید «آرد رو دولتی می‌گیرن، نون رو آزاد می‌فروشن» و یکی می‌گوید «ببینید چقدر نونش آب رفته»، دیگری می‌گوید «کنجد زورکی می‌زنه و کیسه پلاستیک رو گرون کرده» و دیگری و دیگری... و هرگز به این فکر نمی‌کنیم که نانوا هم مثل ما هزینه‌هایش زیاد شده و سال‌ها است که به نانش نرخ داده نشده و دستمزد کارکنان و هزینه‌های دیگرش هر سال نسبت به سال قبل بالا رفته و ما کماکان می‌خواهیم نان را به نرخ دیروز بخوریم و یادمان رفته که از قدیم‌الایام گفته‌اند «نان را  باید به نرخ روز خورد قطعاً وجود چنین مثالی در فرهنگ غنی فارسی بی‌دلیل نبوده و با نگاهی به وضعیت فعلی نان می‌توان دلیل به وجود آمدن چنین مثالی را درک کرد.

متأسفانه امروز به دلیل اشتباه آشکار در نصب دستگاه کارتخوان به جای اعلام نرخ واقعی نان، یک بلاتکلیفی به وجود آمده است، علی‌رغم اینکه در حوزه گندم، آرد و نان نسبت به قبل چندین برابر یارانه آشکار و پنهان پرداخت می‌شود، چون روش کار صحیح نیست، عملاً بخش قابل توجهی از زیان این بلاتکلیفی بر دوش مردم است چرا که بسیاری از نانوایان به جهت حفظ میزان سهمیه آرد خود و جبران بخشی از ضررشان، مجبور شده‌اند یا چانه نان را کوچک کنند یا با افزودن کنجد، نرخ را بالا ببرند و به جای یک بار کارت کشیدن در دستگاه‌های پوز تحمیلی، دو یا سه بار کارت بکشند یا هر دو را با هم انجام دهند. از آن بدتر، بحث خروج آرد یارانه‌ای از چرخه تولید نان هم هنوز در بعضی از مناطق قابل ملاحظه است که خود جای بحث جداگانه دارد اما در نهایت همه این کارها به زیان مردم است.

تا اینجای کار، بحث مادی است و مباحث مادی قابل اغماض است اما وقتی از بعد دیگر به این موضوع نگاه کنیم، مطلب عوض می‌شود. بارها نوشته‌ام که به دلیل کاهش درآمدها در نانواخانه، بخشی از کارکنان سابقه‌دار و به اصطلاح کاربلد و خبره از این کار روی برگردانده و جای خود را به تازه‌کارانی داده‌اند که از این کار سررشته ای ندارند، از طرفی با کوچک‌تر شدن چانه نان نیز فرایند پخت کامل نمی‌شود و عملاً نانی که باید حداقل طی چند دقیقه به ثمر برسد، در کمتر از بیست ثانیه از تنور گردانی که به سرعت چرخ و فلک می‌گردد، بیرون می‌آید.

حتماً شما نیز تصدیق می‌کنید که کارگر ناوارد، چانه سبک بال و سرعت بالای پخت، دست به دست هم داده و تأثیرات منفی در کیفیت نان خواهند گذاشت که فکر می‌کنم نخوردن این نان بی‌کیفیت، مفیدتر از خوردنش باشد!

اما یادمان نرود که نانوای زحمتکشی که هر روزش را تا پاسی از شب در کنار آتش تنور گذرانده، وجدانش هرگز راضی به آن نیست و نخواهد بود که به وی انگ کم‌فروشی و گران‌فروشی زده شود و این جبر زمانه و تصمیمات غلط مدیریتی است که وی را به این سمت سوق می‌دهد.

در کمال تأسف باید قبول کرد که دلایل مختلفی از قبيل كمبود كارگر، عدم تثبیت نرخ نان نسبت به رشد تورم در کشور و بسیاری از مسائل دیگر، باعث شده كه نگاه همه ما به این هدیه بهشتی و مقدس‌ترين بركت الهي عادي شود.

گاهی از خود می‌پرسم كجا است آن شاطر محله كه امين محل بود و همگان آب وضويش را تبرك مي­دانستند و کجا رفت آن رسم زیبای برداشتن خرده نان از زمین و بوسیدن آن و گذاشتنش در یک جای امن؟!

هر چند كه هنوز در گوشه و کنار شهر، هستند شاطرانی ريش‌سفيد كه با توكل به خدا، آزموده‌هاي ايام را به كار می‌بندند و علی‌رغم همه مشکلات این روزها، با توليد نان، سلامت و بهداشت را تقديم سفره خانواده‌ها می‌کنند. یادمان نرود که از قدیم گفته‌اند یک دست صدا ندارد و همه باید برای بازگرداندن نان به جایگاه معنوی و ویژه‌ای که قبلاً داشت، دست یکدیگر را بگیرند و بدیهی است که دست پرزورتر نیز دست دولت است که می‌تواند با تصمیمات درست و منطقی، ضمن سروسامان دادن به اوضاع و احوال حوزه گندم، آرد و نان، دوباره جایگاه معنوی نان را ارتقا داده و آن را از آخر به اول صف منتقل نماید.

 

ان شاءا...

غلامرضا مظاهری