ارسال به دوست  نسخه چاپي 

بلوای نان

ما ایرانی‌ها در مکالمات خود از برخی کلمات استفاده می‌کنیم که به کار بردن آن‌ها به صورت خاص یا به طور عام، بعضا ده‌ها معنی و ترجمه دارد. مثلاً کلمه‌ای داریم به نام «بلوا» که به صورت خاص و به ندرت از آن استفاده می‌کنیم و بیشتر در هنگام بگومگوی دو نفر با یکدیگر، آن را به کار می‌بریم و جهت خاتمه دادن به مرافعه، به یکی یا هر دو طرف می‌گوییم «بلوا درست نکن» یا «بلوا درست نکنید» اما این کلمه معانی متعددی دارد که تقریباً همه یک منظور را می‌رسانند. در اکثر فرهنگ‌های لغات در توصیف بلوا این معانی آمده است؛ ازدحام، غوغا، فتنه، هنگامه، سختی، مشقت، گرفتاری، آزمایش، آزمودن، هرج‌ومرج، اغتشاش و حتی ناامنی، آشوب و شورش!

 

          

در حوزه مربوط به ما علی‌الخصوص بخش نان نیز این کلمه بلوا تا به حال بارها استفاده شده است. آن‌طور که در تاریخ آمده، در ایران از عهد ناصرالدین شاه تا اوایل حکومت پهلوی دوم، چندین غائله بر سر نان داشته‌ایم که چهار مورد از بزرگترین آن‌ها، به «بلوای نان» معروف شده‌اند.

نخست؛ در منابع تاریخی عهد قاجاریه آمده است که تا اواخر حکومت این سلسله، همواره اعتراض مردم به کمبود و گرانی نان وجود داشته است و در زمان ناصرالدین‌شاه، قحطی نان مردم را به ستوه آورده بود. روز دهم اسفند ۱۲۳۹ هجری شمسی، جمعیت خشمگین در تهران، نانوایی‌ها را غارت کرده و برای کشتن امام جمعه سرشناس شهر، ازدحام کرده بودند و با شکستن مقاومت نگهبانان مسلح، به ارگ سلطنتی هجوم بردند. البته نتیجه‌ این بلوا و اعتراض، منجر به اعدام محمودخان، کلانتر تهران شد و دستوراتی هم از سوی شاه برای پایین آوردن قیمت نان صادر شد. نانوایی‌ها هم که قیمت نان را از پنج شاهی به بیست شاهی رسانده بودند، مجبور شدند حسب این دستور، نان را به قیمت شانزده شاهی به مردم بفروشند البته طبق معمول کشور ما، کاهش نرخ با کاهش وزن چانه نیز همراه بود و گفته می‌شود که به مقیاس آن دوران، از هر نان، سه چارک کم کردند!

دوم؛ در دوره مظفرالدین‌شاه هم به دلایلی همچون آفت زدن بخش زیادی از گندم و تخمین اشتباه در میزان برداشت محصول و افزایش نرخ کرایه گندم از شهرهای دور به تهران، بهای گندم به خرواری بیست تومان و در مواردی بالاتر از آن هم رسیده بود. از طرفی خبازان هم چون آرد کم بود، یا اصلاً پخت نمی‌کردند یا زمان پخت را کاهش داده بودند. شاطران نانواخانه هم به دستور استادان خبازخانه برای طولانی‌تر شدن صفوف، در پختن نان و درآوردن آن از تنور، کم‌کاری می‌کردند و این صفوف طولانی باعث می‌شد که مردم از نبودن نان بترسند و نانوا نیز نان را هم به قیمت گران‌تر و هم با وزنی سبک‌تر بفروشد. از طرفی به دلیل کمبود آرد، سبوس و خاک اره و نمک فراوان و بعضی چیزهای دیگر هم در خمیر مخلوط می‌کردند. البته در این بلوا، تجربه بلوای نان در عهد ناصرالدین‌شاه که به اعدام کلانتر پیر پایتخت ختم شده بود، باعث شد به فرمان مظفرالدین‌شاه، دولت گندم را هر خروار بیست تومان خریداری نماید و به نانوایان به بهای ده تومان بفروشد تا مردم بتوانند یک من نان را از نانوایی‌ها به بهای یک قران بخرند. بررسی‌ها نشان می‌دهد در این دوره، دویست هزار تومان به امر یارانه مردم اختصاص یافت تا نان ارزان به دست مردم برسد.

سوم؛ شاید بتوان یکی از مهم‌ترین بلواهای نان را در دوران احمدشاه قاجار دانست، بلوایی که باعث سقوط سلسله قاجار شد و از دل آن، سلسله جدید پهلوی روی کار آمد. آن زمان رضاخان، سردار سپه و فرمانده کل قوا بود و اداره دولت را هم برعهده داشت. تاریخ‌نویسان، ماجرای بلوای نان در این دوره را گرانی مصنوعی می‌دانند و سران شهربانی را از مهم‌ترین عوامل ایجاد آن می‌شناسند. گفته می‌شود که عده‌ای مأموریت داشتند در کوچه و بازار شهر شایعه کنند که نان گران می‌شود و امسال قحطی گندم داریم یا در فلان محله، زن یا بچه‌ای به دلیل ازدحام در صف نانوایی، زیر دست و پا مانده و له شده‌ است! عده‌ای دیگر هم مردم را تحریک می‌کردند که این گرانی‌ها زیر سر دولت و مجلس است. خلاصه اینکه مردم معترض به مجلس حمله کردند و نظامیان هم به روی آن‌ها آتش گشودند که باعث کشته و زخمی ‌شدن چندین نفر شد. می‌توان گفت که سردار سپه با ایجاد این بلوای تصنعی، کار سلسله قاجار را یکسره کرد. هم مخالفان خود را دستگیر کرد، هم مجلسیان را ترساند و هم از بازگشت احمدشاه که در آن زمان خارج از کشور بود، جلوگیری کرد و نهایتاً خود را به عنوان پادشاه ایران معرفی کرد.

چهارم؛ قبل از جنگ جهانی دوم، ایران یکی از صادرکنندگان گندم بود اما در هنگامه جنگ در سال 1320 و اشغال ایران به دست متفقین و ورود ارتش شوروی از شمال و ارتش انگلستان از جنوب که منجر به تبعید رضاشاه از ایران شد، غارت ذخایر غلات کشور از سوی این دو کشور اشغالگر، باعث قحطی شد که به همین علت مردم در شهرهای تبریز، رشت، اراک، قزوین، زنجان، سنندج، نجف‌آباد، کرمانشاه، ملایر و گلپایگان، به انبارهای غله هجوم بردند و اوج این اعتراضات به صورت شورشی عمومی، ‌روز هفدهم آذرماه سال 1321 به تهران رسید. مردم با شعار «نون و پنیر و پونه، قوام ما گشنمونه»، به مراکز حساس شهر هجوم بردند و منزل نخست وزیر وقت را که همان قوام بود، به آتش کشیدند و شاه جوان هم از بیم سقوط سلطنت، به نخست وزیر دستور استعفا داد.

البته پیش‌درآمد این مقاله مقداری بیشتر از قبل شد که به نظرم به جهت اهمیت و حساسیت موضوع، ایرادی نداشته باشد. تمام این‌ها را گفتم که به مسئولین محترم یادآوری نمایم در کشور ما، موضوع نان با دیگر کشورهای جهان متفاوت است چراکه نان، «قوت غالب» مردم است. متأسفانه در چند ماه اخیر در این حوزه کارهایی در حال انجام بوده که ما را به عنوان نظاره‌گر، به شک می‌اندازد و از خود می‌پرسیم که آیا این اقدامات، سهوی است یا از روی عمد است؛ موضوع ورود وزارت اقتصاد و دارایی به حوزه نان بدون مشورت با سایر دستگاه‌های متخصص در این حوزه و نصب دستگاه‌های کارتخوانی که معلوم نیست در آینده به چه سرنوشتی دچار خواهند شد، توجه نکردن به موضوع مهم چندنرخی بودن آرد، اهمیت ندادن به مشکلات اقتصادی نانوایان و کارخانه‌های آرد، اتخاذ تصمیماتی از سوی دستگاه‌های موازی که گاهی یکدیگر را نقض می‌کنند مانند نرخ سبوس در آنالیز قیمت تمام شده شیر و اجرایی نشدن این نرخ در سامانه فروش سبوس، توجه نداشتن به میزان سرانه مصرف و سرریز آرد یارانه‌ای به بیرون از تولید نان...

با توجه به جمیع جهات، به نظر می‌رسد امروز بیش از هر چیز دیگر، حوزه آرد و نان کشور تشنه داشتن یک پدر واحد است و مادامی که این پدر برای این فرزند که اکنون همچون طفلی یتیم ‌زیر دست این و آن است، نتواند پدری کند، ممکن است هر آن، این فرزند از راه به در رفته و کار از کار بگذرد. به امید آنکه هر کس در جایگاه خود قرار گیرد و گره کار آرد و نان کشور نیز هرچه زودتر گشوده شود. 

ان‌شاءا...

غلامرضا مظاهری