ارسال به دوست  نسخه چاپي 

فيلارمونيک

تا چند روز قبل که قصد داشتم مقاله اين شماره را بنويسم، در ذهن خود مطالب مورد نظر را کنار هم مي‌چيدم تا در مورد چند نرخي بودن گندم و فساد ناشي از اين اختلاف قيمت که معضلي بزرگ براي همه مرتبطين از مزرعه تا سفره شده است، مطلبي آماده نمايم. اما موضوعي باعث شد به جاي يک مقاله کامل فقط به يک جمله بسنده کنم؛ يقيناً در هيچ نقطه‌اي از جهان، چندنرخي در يارانه يک کالاي اساسي بدين صورت وجود ندارد و به قول معروف «يا رومي رومي يا زنگي زنگي» والسلام!

 

 

اما بازخواني مصاحبه همکاران نشريه با بزرگان صنف در خصوص بزرگداشت آقاي ابوالفضل احمدخانلو، مرا نيز بر آن داشت تا براي مطلب اصلي اين مقاله به نقش يک کنداکتور «Conductor» که در ترجمه به رهبر ارکستر اتلاق ميشود، بپردازم.

معمولاً براي اکثر مردم که با زيربناي موسيقي آشنايي کامل ندارند اما موسيقي را همچون غذاي روح ميدانند، بارها اتفاق افتاده که از طرق مختلف، اجراي يک موسيقي کلاسيک را تماشا کرده و از خود سؤال کنند فردي که جلوي گروه ايستاده، با بالا و پايين بردن آن چوبدستي چه نقشي ايفا ميکند در صورتي که همه موزيسينها جلويشان يک دفترچه نت قرار دارد.

به جهت شيريني مطلب بد نيست که اول در خصوص انواع ارکستر به طور خيلي خلاصه مطالبي را که اخيراً در جايي مطالعه کردم و خود نيز پيشتر نميدانستم، براي شما خواننده محترم نيز بازگو نمايم تا از اين نکته استفاده کرده و به مطلب اصلي بازگردم.

معمولاً ارکسترها بر مبناي چينش انواع ساز نامگذاري ميشوند و چون در يک ارکستر بسيار بزرگ تقريباً تمامي سازهاي کلاسيک غربي استفاده ميشود، به آن «ارکستر سمفونيک» ميگويند. در يک مقياس کوچکتر به ارکستري که بخشي از اين سازها در آن استفاده ميشود و بخشي ديگر به هر دليلي در آن استفاده نميشود، «ارکستر مجلسي» ميگويند.

اما دستهبندي آخر که در اين مقاله مورد نظر من است، «ارکستر فيلارمونيک» است؛ اين ارکستر معمولاً از سوي انجمن عاشقان موسيقي در هر شهر پشتيباني مالي ميشود و در آنها خبرهترين و چيرهدستترين نوازندگان شهر به کار گمارده ميشوند. براي مثال ميتوان از ارکستر فيلارمونيک وين، برلين يا لندن نام برد. اما در واقع رهبر ارکستر، قلب ارکستر و مهمترين جزء آن به شمار ميرود که از طريق اشارات و حرکات بدني، نوازندگان را از لحاظ ضربآهنگ هدايت کرده و با اشارات خود تعادل را در ميزان اصوات کنترل ميکند و با بالا و پايين حرکت دادن چوبدستي خود، بين تمامي سازها يک روند جاري و متعادل ايجاد ميکند.

اگر به چند سطر بالا دقت کرده باشيد، نکته کليدي اين مطلب نه تنها شخصيت رهبر ارکستر بلکه آن جامعه فيلامورنيک يا عشاق موسيقي را نيز شامل ميشود. بارها شنيدهام که برخي از افراد ميپرسند چه چيزي ميتواند يک صنعتگر را در حالي که ميتواند با نقد کردن داراييهاي خود که شايد صدها ميليارد تومان باشد، به جاي يک زندگي بيدغدغه و راحت و در ناز و نعمت در بهترين نقاط دنيا، از صبح عليالطلوع تا پاسي از شب در محل کار خود نگه دارد. پاسخ ساده است، عشق يا به قول فرنگيها فيلارمونيک!

در مصاحبه بزرگان صنعت آرد و نان که در اين شماره آمده است، خواهيد خواند که چگونه از نسل قبلي و پدران خود ياد ميکنند. يقيناً بايد مرحومين آقايان حاج غلامرضا يزدجردي، آقاطاهر، قليپور، کريمي، جبرئيلپور، وزيري، محمديان، خاورمنش، ميرزابيگي، چنگيزي، معماريان، شريفي، عسکري و ميثمي را به همراه بزرگان در قيد حيات همچون حاج ابوالقاسم مرتضوي، حاج آقا منصوبيان، حاج ابوالفضل احمدخانلو و بزرگان ديگر در ساير استانها که نام آن عزيزان را نميدانم، عاشقان صنعت آسياباني دانست. هر يک از اين عزيزان در اين صنعت همچون عضوي از يک ارکستر با کار خود ساز زيباي توليد را مينواختند و قوت لايموت مردم را در سختترين شرايط به دکانهاي نانوايي ميرساندند و البته بايد قبول کرد اين همدلي يقيناً يک رهبري منطقي نيز نياز داشته که امروز بايد اذعان کرد اين رهبر کسي نبوده جز حاج ابوالفضل احمدخانلو که ميبينيم در مقاطع حساس، به درستي صنعت آرد را هدايت و با تاسيس سنديکا و کانون و هسته خودکفايي و غيره، خدمات بزرگي را به اين صنعت تقديم کرده است.

اما آنچه در نسل قديم آسيابانان نسبت به نسل فعلي ملموستر است، از خود گذشتگي آنها است. به اعتقاد من آسيابانان قديم بسيار با همکاران و مشتريان خود مهربانتر از امروز بودند که شايد آن هم اقتضاي زمانه بوده است.

عزيز نانوايي تعريف ميکرد در دهه چهل به يکي از کارخانههاي آرد مبلغي در حدود يک هزارتومان بدهکار بودم و چون نميتوانستم اين بدهي را جبران کنم و از طرفي خجالت ميکشيدم مجدداً تقاضاي آرد کنم، بالاجبار دکان نانوايي را تعطيل کردم. چند روز پس از تعطيلي، صاحب کارخانه با پرسوجو آدرس منزل مرا پيدا کرده بود و سر ظهر درب منزل را زد و من از ترس بدهي خود را مخفي کردم. وي که متوجه شده بود من در خانه هستم، با مهرباني مرا خواست و پس از خوش و بش چون ميدانست مشکل برايم پيش آمده و خجالتزده هستم، با روي باز مبلغ دو هزارتومان نيز به من به عنوان قرض داد و گفت مشکلت را حل کن و دستمزد کارگرانت را بده و آرد هم برايت فرستادهام، نانوايي را باز کن که مردم محل نان ميخواهند. آسياباني که راحتي مردم را به پول ترجيح ميدهد، يقيناً عاشق کار خود است. امروز متاسفانه برخي از اعمال سليقههاي تصميمگيرندگان دولتها در اين حوزه باعث شده که صاحبان کارخانههاي آرد کمتر بتوانند در نقش واقعي خود که آسياباني است، وارد شوند و چون همه امور دستوري است، کمتر رغبت به کار گروهي در آنها وجود دارد. با همه اين احوال خوشبختانه امروز هدايت و مديريت صنعت آرد کشور در دست بزرگاني همچون دکتر حسين يزدجردي، حاج محمدرضا مرتضوي و ساير همکارانشان در بهروز کردن صنعت نتيجهبخش بوده و اميد آن ميرود که اين صنعت همواره يکي از صنايع پيشتاز کشور باشد.               

                                                                                                                                                                          انشاءالله

                                                                                                                                                                     غلامرضا مظاهري