ارسال به دوست نسخه چاپي
از فرمانداری تا استانداری
فکر میکنم اکثر کارخانههای آرد در محدوده شهر تهران و حومه، تجربه دريافت نامههای سازمان حفاظت محيط زيست را در چند دهه اخير بارها و به دفعات مختلف داشته باشند. نامههایی که در آن فرصت انتقال کارخانه به خارج از شعاع چندده کيلومتري از شهر تهران تذکر داده میشد و احتمالاً هنوز نيز ممکن است اين نوع تذکرها همچنان باقي باشد.
فکر میکنم اواخر دهه 60، قانوني در مجلس تصويب شد که مطابق با آن برخي از صنايع به دليل آلايندگيهای مختلف بايد به خارج از محدوده شهر تهران منتقل شوند و به همين علت تعداد قابل توجهي از کارخانهها اقدام به مهاجرت کردند. اين مهاجرت بيشتر به غرب تهران بود زيرا آن روزها يکي از مهمترين شهرهاي استان تهران محسوب ميشد. نمیدانم بايد گفت از بد روزگار يا از خوش روزگار، چرا که عدهاي در مجلس و دولت پس از سالها تلاش، نهايتاً طرح استان شدن البرز با مرکزيت کرج را به کرسي نشاندند و سال 89 مادر و فرزند از يکديگر جدا شده و البرز استان شد و يکشبه فرمانداري به استانداري تبديل گشت. اگرچه اين استان شدن شايد دهها مزيت داشته باشد اما معايبي نيز داشت که يکي از آنها در حوزه گندم و آرد بود. بيش از نيمي از کارخانههاي آرد که تا ديروز به عنوان کارخانههای تهران، آرد استان تهران را تامين ميکردند، بدون اختيار خود سر از استاني ديگر در آوردند؛ استاني جديد که تقريباً مصرف آرد خبازیاش يک پنجم استان تهران است. تا بدين جاي کار ايرادي نبود و بر اساس تصميم درست مسئولين امر، چون حوزه گندم، آرد و نان در هر دو استان تحت پوشش شرکت غله و خدمات بازرگاني منطقه يک کشور بود و دو استان زيرمجموعه اين شرکت بودند، کار همچون گذشته به صورت واحد و يکپارچه پيش ميرفت اما متاسفانه از سال قبل که تشکيلات اداري زيرمجموعه شرکت مادر تخصصي بازرگاني دولتي ايران متحول شد و شرکتهاي غله به ادارات کل استاني تبديل شدند، مشکلاتي به آرامي خود را نشان ميدهند که باعث نگراني بيش از 20 کارخانه استان البرز شده است و اين مشکل چيزي نيست مگر زمزمه جدايي در حوزه گندم و آرد استان تهران از البرز. بحث جدايي از زماني بيشتر شد که عدهاي ناآشنا به امور در دستگاههاي حاکميتي که حتي از تمايل خبازان به استفاده از آردهاي مختلف به جهت کيفيت بخشي به نان نيز آگاهي ندارند و کمترين اطلاعي از سابقه وجود اين تعداد کارخانه در يک استان کوچک نيز ندارند، شروع به مخالفت با تامين آرد تهران از البرز به بهانه مشکلات حمل نمودند. از آن بدتر چند کارخانه جديدالورود که به دنبال کسب سهميه يا سهم بيشتر هستند، بدون در نظر گرفتن اخلاق صنفي و از آن مهمتر مردانگي و مروت، با استفاده از همه توان خود در حال لابيگري براي اجرايي کردن اين موضوع هستند. همين مسأله باعث شد که به ياد آورم چند سال قبل در يکي از مقالات خود از خاطره يکي از دوستان در يک سازمان دولتي، مطلبي را عنوان کرده بودم که به نظرم يادآوري دوباره اين موضوع اول براي خودم و بعد براي ديگران خالي از لطف نباشد. آن دوست تعريف کرده بود که در سالهاي اوليه دهه هفتاد در محل کار، همکاري روشندل داشتيم که عليرغم نابينايي مادرزادي، تلفنچي بسيار کاربلدي بود اما از بد روزگار مشکل مسکن، اين بنده خوب خدا را با داشتن همسر و سه فرزند کوچک بسيار آزار ميداد. با چند نفر از همکاران تصميم گرفتيم که مشکل وي را به هر طريق ممکن حل کنيم پس به حضور مديرعامل سازمان رسيديم و مشکلات وي را عنوان نموده و درخواست کمک کرديم. پس از چند روز مديرعامل اعلام کرد که به همکارمان بگوييم خود را براي انتقال به يکي از زيرمجموعههاي سازمان آماده کند و در آن مجموعه، شغل فعلي خود را ادامه دهد و از مزاياي جانبي آن که استفاده از خانه سازماني است نيز بهرهمند گردد. به فوريت اين خبر مسرتبخش را به همکار نابينايمان انتقال داديم و وي نيز بدون فوت وقت و خيلي قاطع جواب منفي داد. ما که بسيار شوکه شده بوديم، دليل رد اين پيشنهاد را از وي جويا شديم و هرچه اصرار کرديم، گفت دوست ندارد به آن محل برود. من که ميدانستم دليل اصلي اين نيست، در فرصتي مناسب با اصرار دليل کارش را جويا شدم و در نهايت پاسخي که به من داد، اشکم را سرازير کرد. آن بزرگمرد به من گفت خانهدار شدن، راه و روش دارد و من دوست ندارم که آشيانه خود را روي خانه خراب شده شخص ديگر بسازم؛ اگر من اين انتقال را قبول کنم، بايد در تلفنخانه آنجا جايگزين فردي شوم که بيماري ريوي دارد و با رفتن من به آن محل، وي بايد به خط توليد بازگردد که مسلماً بيمارياش تشديد خواهد شد و اين بيماري، زمينگيرش ميکند. آن دوست ميگفت که بعداً مشکل آن فرد نابينا به طريقي ديگر حل شد اما من يکي از بزرگترين درسهاي زندگي خود را آن روز از آن همکار که در ظاهر نابينا بود اما باطناً از همه ما بيناها دنيا را بسيار زيباتر ميديد، گرفتم و تا ابد هرگز آن درس را فراموش نخواهم کرد. کلام آخر اينکه اين موضوع به يقين به بهترين روش ممکن حل خواهد شد چرا که از يک سو هيچ عقل سليمي راضي به زدن ضربه اقتصادي به واحدهاي توليدي که دهها کارگر و کارمند دارند، نيست و از طرف ديگر نيز فکر ميکنم که نظر نانوايان استان تهران که بيش از سي سال است عادت به استفاده از اختلاط آردهاي مختلف کارخانههاي تهراني و کرجي با هم دارند، براي دستگاههاي ذيربط تصميمگيرنده، مهم خواهد بود. پس لازم است به آن دسته از اشخاصي که براي بالا رفتن به هر کاري دست ميزنند و عادت به استفاده پلکاني از ديگران دارند، يادآوري نمود که امروز بيماري منحوسي به نام کوويد 19 يا کرونا در سراسر جهان ميليونها نفر را آلوده کرده و جان عزيز چند صدهزار نفر را گرفته است، کمي به خود بياييم و يادمان باشد اين دنيا خيلي ارزش آن را ندارد که روي خانه خراب ديگري خانه ساخت. انشاءا... غلامرضا مظاهري