ارسال به دوست نسخه چاپي
تصدیق
در گذشتههای نه چندان دور، شاید حتی کمتر از 50 سال قبل، در کشور به هر نوع گواهینامهای که از سوی یک مرجع رسمی صادر میشد، «تصدیق» میگفتند، فکر میکنم در خانوادهها سالخوردگانی باشند که هنوز از این کلمه استفاده کنند مثلاً گواهیهای آموزشی تصدیق ششم، تصدیق نهم و غیره اما یکی از مهمترین تصدیقهایی که از سوی یکی از شعبههای شهربانی به نام عبور و مرور که پدر راهنمایی و رانندگی امروزی است صادر میشد، همین گواهینامه رانندگی است که به آن تصدیق رانندگی یا به صورت مختصر تصدیق میگفتند. خلاصه اینکه هر کسی تصدیق میگرفت یعنی انسانی صادق بود و کارش را با صداقت انجام میداد.
گفته میشود حدود شصت یا هفتاد سال قبل در تهران شخصی به نام غلام، سالهای طولانی درشکهچی بود و به دلیل اینکه رفته رفته با زیاد شدن خودرو در تهران که آن روزها به «اتول» معروف بود، تمایل مردم به استفاده از این وسیله به جای درشکه بیشتر میشد، وی نیز همچون سایر همکارانش تصمیم گرفت درشکه را تبدیل به اتومبیل کند. اما مسأله اینجا بود که ابتدا برای رانندگی که آن هم آن روزها به «شوفری» معروف بود، باید تصدیق میگرفت. افسری که مسئول آزمون رانندگی بود، هر بار که این بنده خدا برای امتحان دادن مراجعه میکرد، به دلایل مختلف وی را مردود میکرد. نهایتاً آقا غلام داستان ما پس از اینکه بارها از امتحان رد شد، از گرفتن تصدیق منصرف شد و ماشینی قسطی خرید و به شوفری مشغول شد. از قضا روزی افسر داستان، وی را پشت فرمان دید و دستور ایست داد و تقاضای ارائه تصدیق نمود. آقا غلام هم با خونسردی در پاسخ گفت: «مرد حسابی مگر به من تصدیق دادی که الآن از من میخواهی؟!» حکایت آقا غلام و افسر داستان را میتوان در خیلی از بخشهای مهم اقتصاد کشور دید اما چون حوزه کاری ما گندم، آرد و نان است، گریزی میزنیم به این حوزه تا بلکه بعضیها را که دستی به آتش دارند، در حد توانمان به خودشان بیاریم. در بخش گندم سالها است که در ابتدای فصل کاشت با افتخار اعلام میشود امسال برداشتمان فلان میلیون تن گندم خواهد بود و وقتی که به فصل خرید میرسیم، هر چه روزها میگذرد میبینیم از آمار اولیه کم میشود و در آخر هم در خوشبینانهترین شکل ممکن، نیمی از پیشبینی اعلام شده محقق میگردد. نکته جالبتر اینکه مسئولین مربوطه تا آخر زیر بار کاهش تولید نمیروند و یکی میگوید گندم قاچاق شده و دیگری میگوید دست مافیای واردات گندم در کار است و گندمهای تولید شده را مخفی کردهاند. به عنوان مثال چند سال قبل در یکی از جلسات، بحث بر موضوع «دو میلیون تن» کاهش تولید بود که یکی از مدیران ارشد دستگاه مربوطه با اعتراض میگفت: «نگویید کاهش تولید چون تولید انجام شده و این دومیلیون تن قاچاقی از مرز خارج شده است.» به آن مدیر محترم عرض شد که متاسفانه شما هنوز با حجم «دومیلیون تن گندم» آشنا نیستید چرا که حمل این میزان گندم در سادهترین محاسبه «بیش از هشتاد هزار تریلر» نیاز دارد و اگر این تعداد کامیون پشت سر هم به خط شوند، مسیری را در حدود «1200 کیلومتر» اشغال خواهند کرد. خلاصه مطلب اینکه این دعوای بین دو مرجع تولید و خرید گندم، سالیان درازی است که ادامه دارد و هریک دیگری را به کمکاری متهم میکند و این جا است که نهایتاً کاسه و کوزه بر سر تولیدکننده آرد میشکند چرا که مجبور است به جهت باقی ماندن در چرخه تولید، گندمی را دریافت نماید که افت واقعی آن با آنچه عملاً موجود است، بسیار متفاوت است و در محاسبات فیمابین هم گندم روی کاغذ را از وی میخواهند! در حوزه نان که نور علی نور است و کوتاهترین دیوار با اختلاف به نانواخانه تعلق دارد! حداقل از دو دهه قبل از نزدیک شاهد آن بودهام که به جهت تورمی که اینک به جای سالیانه باید هفتگی و در بعضی مواقع روزانه محاسبه شود، نرخ واقعی نان همواره نقل محافل بوده و همچون امروز، این موضوع که قاعدتاً باید هر سال نسبت به رشد تورم بازنگری میشد، به چندین سال تبدیل شده و به نظر میرسد با توجه به پایان کار دولت دوازدهم، فعلاً ارادهای برای تغییر در آن از سوی مسئولان امر وجود نداشته باشد و به همین ترتیب با شروع به کار دولت سیزدهم هم نباید انتظار داشت دولتی که با قول بهبود وضعیت اقتصادی پا به عرصه گذاشته، در شروع کار خود، قیمت نان را افزایش دهد چرا که همه کاندیداهای ریاست جمهوری در برنامههای خود قول بهتر شدن اوضاع اقتصادی مردم را میدهند. راستی بد نیست اگر کسی به آقایان کاندیدای ریاست جمهوری دسترسی دارد، بپرسد که برای زنجیره گندم، آرد و نان چه برنامهای دارند؟ از سوی دیگر عرصه بر نانوا تنگ شده است. اول برای جبران خسارتهای خود از درصد سودش کم کرد تا بلکه نرخ جدید اعلام شود، یکی دو سال گذشت و دیگر بیش از آن نمیتوانست ادامه دهد پس به ناچار با پایین آوردن وزن چانه یا گرانتر فروختن و در برخی موارد هم فروش آرد، مجبور شد دخل و خرج خود را برابر کند. اینجا است که دستگاههای نظارتی و بازرسان مختلف از سازمانهای متعدد دست به کار شده و هریک به نحوی به دنبال اخذ جرایمی از نانوا هستند که نهایتاً از جیب مردم بیرون خواهد آمد. عرض کردم نانوا مجبور شد دخل و خرجش را برابر کند نه اینکه سود بیشتر ببرد چرا که امروز نانوا هم به همراه دولت در حال دادن یارانه به نان است در صورتی که وی هم باید مانند سایر کسبه از شغلش در کنار لذت بردن، بهره هم ببرد نه اینکه به خود ناسزا بگوید برای انتخاب این شغل و به چه کنم چه کنم بیفتد. البته ناگفته نماند که منظور من از آسیابان و نانوا، آسیابانان و نانوایان اصیل و متعهدی است که پایبند اصول هستند و خوشبختانه بیش از 90 درصد از آسیابانان و نانوایان کشور جزو این گروه هستند و من با سودجویانی که در همه اقشار وجود دارند و متاسفانه به نام آسیابان و نانوا در این صنوف نیز رخنه کردهاند، کاری ندارم. القصه، حکایت امروز حوزه گندم، آرد و نان شده داستان غلام درشکهچی! از یک سو به دلایلی که عرض کردم در اکثر بخشها کاستیهایی وجود دارد که به راحتی و با مدیریت صحیح میتوان آنها را رفع و رجوع کرد اما ظاهراً ارادهای برای آن نیست، اینجا از برخورد قانونی خبری نیست! از سوی دیگر هم گروه قابل توجهی از دست اندرکاران تولید در این حوزه، در حال خسارت دیدن هستند در حالی که همواره قانون برای آنها اجرا میشود! پس باید امیدوار بود که آنقدر کارها قانونمند و مطابق اصول انجام شود که دیگر نیازی به آن نباشد که چون به شخصی تصدیق نمیدهند، بیصداقت به کارش مشغول شود. انشاءا... غلامرضا مظاهری